نميتوانم بگويم که در خيابانهاي شهر براي مرد شدن چه چيزهايي را از دست دادم و چه حقارتهايي را تحمل کردم سيگار کشيدن و در جمع دوستان مشروب خوردن کمترين کارهايي بود که در طول سال ها انجام دادم.
به گزارش
هفت چشمه به نقل از
باشگاه خبرنگاران، امشب هم براي پيدا کردن يک سوژه داغ سراغ يک مددکار اجتماعي که در نيروي انتظامي فعاليت ميکرد، رفتيم
.
با خوردن يک ليوان چاي و دانهاي بيسکويت صحبتمان را آغاز کرديم، اين مددکار اجتماعي که نميدانست درمورد چه موضوعي صحبت کند و چه خاطره اي را بازگو سازد با راهنماييهايم ياد اتفاقي افتاد که چند ماه گذشته در اتاق مشاوره برايش رخ داده بود
.
مددکاراجتماعي در حالي که ميخنديد و سرش را به نشانه تأسف رو به پايين تکان ميداد گفت: مثل هر روز در محل کارم مشغول فعاليت بودم که دختري را نزد من آوردند که به جرم استعمال مواد مخدر و پوشش پسرانه و ظاهري خارج از عرف دستگير شده بود
.
راستش براي خودم هم جالب بود که سرگذشت زندگي اين دختر را بدانم و بفهمم که چه طور يک دختر لباسهاي پسرانه ميپوشيد
.
سوالاتم را از اين دختر جوان که با ديدن من به گريه افتاده بود و دائم ميگفت که من بي گناهم! شما را به خدا مرا آزاد کنيد؛ آغاز کردم
.
اولين پرسشم اين بود چرا يک خانم بايد با اين وضع و تيپ و قيافه به خيابان بيايد و در شهر دور بزند؟ دختر جوان نيز در پاسخ به من در حالي که صدايش را شبيه به اوباش کوچه و بازار کرده بود با نگاهي چپ چپ گفت: اگر يک خانواده درست و حسابي داشتم هيچ وقت براي خودم دردسر درست نميکردم
.
دختر جوان ادامه داد: من در خانه اي متولد شدهام که پدر و مادرم به مواد مخدر اعتياد داشتند و از همان دوران کودکي تمام توجهات و مرکز محبتهاي پدر و مادرم برادر کوچکترم بود که سه سال بعد از من به دنيا آمد. به نظرم من در آن خانه اضافه بودم، اگر سر موضوعي با پدر و مادرم بحث ميکردم باز هم سرانجام تمام تقصيرها سر من خراب ميشد
.
اين دختر که "نازنين" نام داشت در ادامه گفت: بي توجهي پدر و مادرم مرا بسيار آزار ميداد به طوري که اين بي توجهيها شدت پيدا کرد و حتي پدر و مادرم در مورد تغذيه من نيز کوتاهي ميکردند و اين باعث بروز مشکلات جسميام شده بود
.
نازنين که کمتر از 22 سال سن داشت، اضافه کرد: دوران تحصيل را نتوانستم به پايان برسانم و تا پنجم ابتدايي بيشتر درس نخواندم، واقعيت اين بود که پدر و مادرم راضي به پيشرفت و موفقيت من نبودند و اصلا دوست نداشتند که ذرهاي از پس اندازشان را خرج من کنند
.
دختر پسرنما يادآور شد: اين روند تا سالها ادامه داشت تا جايي که حتي پدرم به اشکهاي من توجه نميکرد و مرا به خاطر برادر کوچکترم سرزنش ميکرد، يادم ميآيد روزي به شوخي برادر کوچکترم که تازه به سن تکليف رسيده بود را با پاشيدن آب بر روي لباسش که تازه پدر برايش خريده بود، اذيت کردم
.
نازنين با گفتن اين خاطره ناگهان به فکر فرو رفت، لهجه صحبت کردنش تغيير کرد و با صدايي دخترانه گفت: پدرم به خاطر اين شوخي مرا ساعتها در سرويس بهداشتي زنداني کرد و بعد هم با ضرب سيلي راهي رختخواب کرد، واقعا سخت بود که پدر و مادرم اين قدر به برادرم علاقه نشان ميدادند
.
دختر جوان گفت: اين اتفاقات باعث شد تا در سن 18سالگي تصميم بگيرم پسر شوم تا شايد کمي روند زندگيام به نفع من تغيير کند و باعث شود پدر و مادرم کمي مرا دوست داشته باشند، خلاصه اين کار را با کوتاه کردن موهايم شروع کردم و سپس به خيابان رفتم و براي خودم دوست پيدا کردم و اين ماجرا ادامه داشت، من نميتوانم بگويم که در خيابانهاي شهر براي مرد شدن چه چيزهايي را از دست دادم و چه حقارتهايي را تحمل کردم سيگار کشيدن و در جمع دوستان مشروب خوردن کمترين کارهايي بود که در طول سال ها انجام دادم
.
دختر جوان با گريههايش به صحبتهايش پايان داد و من تنها يک سوال از او پرسيدم آيا يک زن نميتوانست مردانه زندگي کند تا اين که هويتش را با کارهايي که نامردان انجام ميدهند به سمت نابودي بکشاند؟دختر جوان جواب مرا با تکان دادن سر و کلمه معروف "نميدانم" پاسخ داد
.
البته جواب اين دختر مرا قانع نکرد ولي امروز بسياري دختران مثل "نازنين" هستند که راه را براي رسيدن به مقصد اشتباهي ميروند و زماني که به خط پايان نميرسند، با کلمه "نميدانم" خود و ديگران را توجيه ميکنند
.
انتهاي پيام
/